روز قبل از حرکت سعی کردم که هتل را رزرو کنم چون اولا این بار پدر و مادر و برادرم هم همسفر ما بودند و نمیشد مثل همیشه با توکل راه بیافتیم و ثانیا، تعطیلی چهارشنبه 22 شهریور، آخرین تعطیلی تابستان بود!
به خاطر همین به سه هتل چابهار یعنی: لیپار، لاله و سپیده زنگ زدم. لاله پر بود و لیپار هم به خاطر تعمیرات فقط یک شب باز بود، لذا به ناچار هتل سپیده را رزرو کردم که از آن دو تای دیگر پایینتر بود اما در مرکز چابهار قرار داشت. البته یک روز بعداز ورود به چابهار، وقتی برای خوردن شام مسیرمان به هتل لیپار افتاد فهمیدم که برنامه مدیریت عوض شده و هتل را تعطیل نکردند!
گردشگران چابهار یا به دنبال بازارهای خرید به این بندر میآیند یا برای طبیعتگردی و دیدن مناظر بیبدیل آن من فهرستی از جاهایی را که باید میرفتیم تهیه کردم و از مالک هتل، آقای جعفری هم راهنمایی گرفتم. اگرچه هتل سپیده در مقایسه با دو هتل دیگر چابهار تعریفی نداشت اما برای ما یک حسن بزرگ داشت و آن آشنا شدن با رانندهی خوش ذوق و باصفایی به نام آقا موسی رییسی بود.
آقای جعفری گفت اگر میخواهید بیدردسر چابهار و نقاط اطراف آن را بگردید با او بروید. ما هم همین کار را کردیم و انصافا اگر به او بر نمیخوردیم از نیمی از وقتمان تلف میشد. شماره موبایل آقا موسی را آخر همین پست آوردهام که اگر گذرتان به چابهار افتاد حتما سراغ او را بگیرید. او با خودروی خود که یک دستگاه هیوندا اکسنت 2010 بود تقریبا تمام نقاط چابهار را به ما نشان داد.
ابتدا از شهر شروع کردیم و پس از رفتن به مقبره سید غلام رسول ـ که بیشتر زائران آن زنان بلوچ بودند ـ به سمت تیس یا همان چابهار قدیم رفتیم. این را هم اضافه کنم که مقبره سید غلام رسول معماری جالب والبته کهنسالی داشت. به نظر میرسید بنای آن مربوط به دوران سلجوقی تا مغول باشد.
در تیس، غارهای بان مسیتی و زیارتگاه آن که در دل کوههای شهبازبند قرار دارد دومین مقصد ما بود. از آنجا به باغ گیاه شناسی ملی رفتیم که از قدمت آن بیش از چهل سال میگذرد و سپس در مقابل مسجد جامع تیس توقف کردیم که البته در حال بازسازی بود.
قلعه بقایای پرتغالیها را هم از دور نظاره کردیم چون در گرمای تابستان بالارفتن از تپه قلعه واقعا دشوار بود ضمن آنکه چیز زیادی هم از قلعه باقی نمانده است. ساختمان صد و پنجاه سالهی تلگرافخانه چابهار که البته این روزها درب آن بسته است و خاک میخورد از دیگر آثار تاریخی این شهر است.
اما چابهار چند نقطه مهم طبیعی هم دارد؛ «دریا بزرگ» یکی از دیدنیترین ساحلهای ایران است که به دلیل قرار گرفتن در حاشیه دریای عمان و دهانهی اقیانوس هند، موجهای خروشانی موسوم به «موج فشان» دارد. یکی از همین موجها دوربین عکاسی مرا با خود برد!
در همین قسمت دیوارههای سنگی وجود دارد که در اثر برخورد مداوم آب، پوششی از خزه روی آن را فراگرفته و به فرش خزه معروف است. چابهار دو ساحل متفاوت دارد یکی داخل خلیج واقع شده، با عمقی بسیار کم و آبی آرام که اغلب خانوادهها برای آب بازی بچهها به آنجا میروند (چون هیچ ساحل تفریحی و ورزشی در چابهار نیست!) دیگری همین دریا بزرگ است که بیشتر برای تماشای موجها به آنجا میروند.
برای دیدن سایر آثار بایستی از شهر خارج میشدیم به همین منظور روز دوم، با آقا موسی قرار گذاشتیم و راهی بندر گواتر در نقطه صفر مرزی شدیم. او که به مسیر کاملا آشنا بود ابتدا ما را به اسکله صیادی بریس برد تا از لنجهای ماهیگیری دیدن کنیم.
سپس به درخت انجیر معابد رفتیم که واقعا بزرگ و شگفتانگیز بود اما متاسفانه تابلوی راهنما یا امکانات خاصی نداشت و انباشته از زبالههایی بود که بازدیدکننگان در آنجا رها کرده بودند. از کنار تالاب بسیار کم آب لیپار گذشتیم؛ در این بخش گاهی در اثر جزر و مد، آب دریا قرمز میشود که صحنهی زیبایی پدید میآورد. کوههای مریخی و مینیاتوری و آثار فرودگاه انگلیسیها در سمت چپ ما قرار داشت.
با توجه به توقفها، حدود دو ساعت بعد به بندر و خلیج گواتر رسیدیم. البته بندر که نمیشود گفت، چون گواتر روستای بسیار کوچکی است و بیشتر موقعیت جغرافیایی و طبیعی آن حائز اهمیت است. پس از کسب اجازه از پاسگاه مرزبانی، با یکی از قایقهای ماهیگیری برای دیدن خلیج گواتر و جنگلهای حرا به روی آب رفتیم. سرزمینهای ساحلی پاکستان از این نقطه به خوبی دیده میشد.
در بازگشت به چابهار، پس از رایزنی با رئیس حراست بندر، توانستیم وارد اسکلهی شهید بهشتی بشویم. اسکلهای بسیار بزرگ برای توقف کشتیهای اقیانوسپیما که البته آن روز خیلی خلوت بود و به گفته اهالی، موضوع تحریمها تاثیر زیادی بر رونق آن گذاشته بود.
با اتومبیل روی یکی از سکوهای اسکله ایستادیم و چندتایی عکس گرفتیم.
در آخرین روز توقف در چابهار، تصمیم گرفتیم با آقاموسی به تپههای گلفشان برویم که تقریبا صد و پنجاه کیلومتر با شهر فاصله داشت و از همانجا هم به کنارک و فرودگاه برویم.
هوای بسیار گرم و آفتاب تند و تیز، بالارفتن از تپه را بسیار دشوار میکرد اما دیدن آن را نمیشد از دست داد. این پدیده زمینشناسی که در دنیا کمنظیر است، در بین دشت کهیر و تنگ و در ۲۰ کیلومتری روستای کهیر واقع شده و شکل یک آتشفشان فعال را دارد که از دهانه آن گل سرد طوسی رنگی تراوش میکند.
از آنجا به سمت بندر ماهیگیری کنارک آمادیم. بندری بسیار بزرگ و فعال که صدها صیاد با قایق و لنج روی آن کار میکردند. خوشبختانه امکان این را پیدا کردیم که سوار یکی از همین لنجها شویم.
سپس با رایزنی آقا موسی به یکی از کارگاههای لنجسازی رفتیم که لنجهای چوبی و پلاستیکی را ساخته یا تعمیر میکردند و این آخرین نقطهی سفر ما در چابهار بود. نیم ساعت بعد به فرودگاه کنارک رسیدیم و با پرواز مستقیم تهران، به خانه بازگشتیم.